این روزها اکثر دوستان، هنرجویان و آشنایان از من میپرسیدند که چه میکنی یا چگونه تاب میآوری و من میگفتم با خوندن و نوشتن. شاید در نظر بعضیها نوشتن در میانهی بحران کاری بیهوده و عبث باشد اما از نظر من چنین نیست و صد البته که ممکن این نظر شخصی، در زمان دیگری تغییر کرده باشد.
ولی حس میکنم روایت کردن آنقدر ارزش دارد که حتی در میدان جنگ (که هرگز علت وجودیاش را درک نکردهام) هم بشود فرصتی را غنیمت دانست، به گوشهای خزید و چند سطری در دفتری نوشت. حتی اگر در آن لحظه خون گرم خواهران و برادرانت روی صورتت و روی آن کاغذها بنشیند. آن قطرهها ضمیمهی روایتی میشوند که باید به دست آیندگان برسد.
حتی اگر آن روایت جملهای باشد که مادری پس از به خاک سپردن پسرش بگوید یا دفاعیهای از دهان یک زندانی یا مکتوب کردن تماشای یک صحنهی نمادین در وسط خیابان یا کلمه کردن زیبایی آوازی دستهجمعی زیر آسمان آبی یا نقل یک شنیده مثل این «اگه کیان تیر خورده بود، چی؟» یا هر چیز کوچک و بزرگ دیگر.
روایت کردن به ما این قدرت را میدهد که زنده باشیم و زنده بمانیم و از میان درهای بستهی تاریخ عبور کنیم و به درهای گشوده برسیم. ما در ذات خود به روایت نیازمندیم. همین حرف زدن رومزه، همین پیام دادنها، همین یادداشت گذاشتنها، همین پشت سر هم ردیف کردن کلمهها که کمکمان میکنند تا ادامه بدهیم، از یاد نبریم و آینده را در قالب کلمهها و جملهها تجسم کنیم و بسازیم حتی اگر تصور کردنش سخت باشد.
برای روایت کردن لازم نیست ساختار و اصول داستانی را بشناسید. فقط کافی است که احساسات، تصاویر و واژگانی که در سرتان غوطهورند را بقاپید و مکتوب کنید. هر کس میتواند یک راوی باشد و روایت کند. دنیا به تکتک راویانش نیاز دارد.
ما زندهایم که روایت کنیم!
1 دیدگاه
زینب قهرمانی · ۱۴۰۲-۰۱-۰۹ در ۳:۱۱ ب٫ظ
سلام مبارکه
خونه جدید نوشتن که مال خودتونه و صاحب خانهاید.
طراحی قشنگی هم داره.
آدم احساس می کنه چشماش روی یک سطح شیشهای که زیرش نقاشی شده داره حرکت میکنه و تو رو با خودش میبره.